معرفی کتاب

 

جعبه‌جعبه تاید و وایتکس و صابون می‌خریدم. خانم‌های همسایه هم به هر بهانه‌ای تاید می‌آوردند. رخت‌های بیمارستان سرخ بود از خون. چندبار آنها را می‌شستم و لکه‌ها را توی دست می‌سابیدم تا تمیز شود. شبانه‌روز درگیر شست‌وشو بودم. وقتی توی حیاط جوی خون راه می‌افتادم گریه من هم شروع می‌شد. داغ جوان‌های غرق خون هم شد مثل داغ زهرا و بچه‌هایش. دیگر جز کمک به جبهه هیچ چیز برایم اهمیت نداشت.
(قسمتی از کتاب حوض خون که اخیرا مقام معظم رهبری به آن اشاره کردند )

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.