مدرسه علمیه حضرت زینب س دهدشت
حافظان ولایت
حافظان ولایت
پنجشنبه 95/07/29
بسمه تعالی
برگزاری مراسم سوگواری حضرت اباعبدلله (ع) (دهه اول محرم) در مدرسه علمیه حضرت زینب(س )دهدشت از تاریخ12/7/95الی23/7/95مراسم سوگواری حضرت اباعبدلله (ع) (دهه اول محرم) در مدرسه علمیه حضرت زینب(س )دهدشت برگزار شد. در این مراسم که به مدت 12 شب اجرا شد برنامه های متنوعی اجرا شد. حجه الاسلام و المسلمین صیادیان مبلغ اعزامی از شهر مقدس قم به بیان انواع گروه های سیاسی در زمان امام حسین(ع ) پرداخت.وی گفت در زمان امام حسین(ع ) هفت گروه سیاسی وجود داشت .صیادیان گفت از جمله گروههای سیاسی آن زمان جریان خاموش بودند که در مقابل حوادث کربلا سکوت کردند و اینک در زمان ما نیز کسانی هستند که نسبت به مسائل کشور و انقلاب سکوت کردند و این خود خیانتی بزرگ به جامعه اسلامی است.از دیگر محورهای سخنرانی اهداف قیام عاشورا و مهمترین آنها امر به معروف و نهی از منکر بود. خانم ها الهی نیک و نیاپرست و حجه الاسلام و المسلمین آذری از دیگر سخنرانان این مراسم بودند که موضاعاتی در مورد خانواده، تربیت فرزند و شان و منزلت امام حسین (ع )و اهداف قیام عاشورا سخنرانی ایراد کردند. از دیگر برنامه های این مراسم برگزاری کلاس های ویژه کودکان ،بیان احکام،قرائت زیارت عاشورا ،پخش برنامه ها و فیلم از طریق پروژکتور،روضه و نوحه خوانی بود.
جلسات سخنرانی
کلاس داری
پذیرایی
عزاداری
دوشنبه 95/06/29
درباره عید غدیر خم
اشاره
رخداد غدیر در ذىالحجه سال دهم هجرى، تنها یک حادثه تاریخى نیست؛
غدیر، تنها نام یک سرزمین نیست، یک تفکر است؛
نشانهاى است از تداوم خط نبوت؛
چشمهاى است که تا پایان هستى مىجوشد؛
غدیر، روز اکمال دین، اتمام نعمت و موجب خشنودى خداست؛
روز بزرگ، روز گشایش و روز تکامل است؛
غدیر، نه تاریخ است، نه جغرافیا و نه روایت، بلکه ولایت است؛
پیشوند غدیر، رسالت است و پسوند آن، ولایت و امامت.
معنای غدیر
غدیردرلغت به معنای آبگیر است؛ گودالی در بیابان که آب باران در آن گرد آید. در میان راه دو شهر بزرگ دنیای اسلام، مکه و مدینه، محلی است به نام «جُحفه» که در زمان رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله ، کاروانیان حج گذار در آنجا از هم جدا میشدند و به طرف دیار خود میرفتند. در این محل، غدیر خم جای دارد. علت نام گذاری این غدیر به خم، آن است که آبگیر آنجا به شکل خُمِ رنگرزان بوده و برخی قبایل صحرایی، گاه جامههای رنگ کرده خود را در این آبگیر میشستهاند.
خلاصه واقعه غدیر خم
در سال دهم هجرت، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به حج رفت و احکام آن را به مردم آموزش داد. به هنگام بازگشت از مکه، در استراحتگاه جُحفه و در غدیر خم، به امر خدا مردمان را گرد آورد و در آن مجمع سترگ، امام علی علیه السلام را به جانشینی خود به آنان شناساند و فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست». البته جانشینی علی علیه السلام سالها پیش در مکه و در جمع خاندان هاشم انجام گرفته بود، ولی در غدیر، به اطلاع عموم رسید.
پیام غدیر
داستان غدیر از عظمت و ضرورت ولایت و ریشهای بدون این مسئله خبر میدهد. رسول صلیاللهعلیهوآله در آن هنگام و در زیر آن آفتاب سوزان. آن همه جمعیت را برای چه نگه میدارد و چه پیامی برایشان دارد.
این پیام اساسیترین پیام دین او بود و به راستی رسول صلیاللهعلیهوآله بر عظمت و ضرورت آن واقف بود، که مردم را در آن گرمای سوزان نگه داشت و رسالت آسمانی خویش را به مسلمانان ابلاغ فرمود.
غدیر، خنثی کننده توطئه
آنچه میتوانست همه نقشههای منافقان را یکجا خنثی، و اسلام را در چنان برهه حساسی حفظ کند، تعیین جانشین پیامبر و اعلان رسمی آن بود، چنان که حضرت زهرا(س) در اینباره میفرمایند: «پیامبر در روز غدیر، عقد ولایت را برای علی علیه السلام محکم کرد». غدیر خم منافقان را فلج کرد و مانع اجرای نقشهها و توطئههای شیطانیشان شد.
تاج ولایت
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در غدیر خم عمامه خود را، که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادندو انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویختند و فرمودند «عمامه تاج عرب است».
خلاصه مکتب وحی
«غدیر» عصاره و نتیجه خلقت و چکیده تمام ادیان الهی و خلاصه مکتب وحی است و صرفا واقعهای تاریخی نیست. این نام مقدس، عنوان عقیده ما و اساس دین است. غدیر ثمره نبوت و میوه رسالت است غدیر تعیین کننده خطمشی مسلمانان تا آخرین روز دنیاست. غدیر ماجرایی سرنوشتساز است که «خطبه غدیر» شاخصترین و زندهترین سند آن است.
غدیر؛ تداوم خط نبوت
واقعه غدیر خم که در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله رخ داد و در آن علی علیه السلام به جانشینی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله برگزیده شد، حادثهای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست؛ یک تفکر است. غدیر، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوت خبر میدهد. غدیر، نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایهداران امامت است. آری، غدیر خم یک سرزمین نیست؛ چشمهای است که تا پایان هستی میجوشد؛ کوثری است که فنا برنمیدارد؛ و افقی است بیکرانه و خورشیدی است عالمتاب.
غدیر و سرنوشت اسلام
بدون شک واقعه غدیر خم، نقش سرنوشت سازی در تعیین مسیر آینده اسلام داشته است. در این واقعه، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مهمترین مأموریت دوران پیامبریِ خود را به انجام رساند؛ مأموریتی که انجام آن، به منزله رساندن پیام رسالت حضرت بود، و کوتاهی در مورد آن، به از بین رفتن زحمات چندین ساله ایشان میانجامید؛ چنان که خداوندمتعالی درآیه ۶۷ سوره مائده میفرماید: «هان ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، تبلیغ کن و اگر چنان نکنی، پیام و رسالت او را انجام ندادهای وخداوند تو را از مردم حفظ میفرماید».
حدیث غدیر خم یقینی است
واقعه غدیر خم، یکی از مسلّمترین مسائل تاریخ اسلام است و صدها دانشمند از آن یاد کردهاند؛ مانند ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی. فیلسوف معروف، فارابی نیز بر همین اساس، به تحلیل فلسفه «امامت» پرداخته است. ابن سینا نیز به موضوع نص (حدیث صریح غدیر)، در کتاب شفا اهمیت داده است، و آن را بهترین راه برای تعیین جانشین دانسته است. گذشته از علمای بزرگ شیعه که همه موثّقاند و حجت،دهها و دهها دانشمند و محدث و مورّخ و مفسر از اهلسنت نیز حدیث غدیر و واقعه آن را نقل کردهاند؛ مانند طبری و ابن اثیر و احمد حنبل.
اگر میشد…
اگر پس از درگذشت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به سفارشهای روز غدیر و موارد مکرر دیگری که پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، علی علیه السلام را پیشوا معرفی فرموده بود عمل کرده بودند، اسلام جهان گیر میشد و دین خدا بشریت را به راه میآورد و عدالت و دادگری، آفاق تا آفاق گیتی را میگرفت. از اینجاست که همه هوشمندان تاریخ بشر که به گونهای ازاین واقعه آگاهی یافتهاند، از انحرافی که پس از رحلت پیامبر پیش آمد، اظهار تأسف کردهاند؛ از این جمله است ولتر، فیلسوف مشهور فرانسوی. وی تأسف خویش را چنین اظهار کرده است: «آخرین اراده محمد انجام نشد؛ او علی را به جای خود منصوب کرده بود…».
عید غدیر در احادیث
عید خلافت و ولایت
زیاد بن محمد گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و روز جمعه دارند؟ فرمود: «آری، روزی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، امیرمؤمنان علی علیه السلام را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد».
برترین عید امت
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «روز غدیر خم، برترین عیدهای امت من است، و آن روزی است که خداوند بزرگ دستورداد برادرم، علی بن ابیطالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم به دست او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل، و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را دین آنان قرار داد».
عید آسمانی
حضرت امام رضا علیه السلام به نقل از جدّش امام صادق علیه السلام فرمود: «روز غدیر خم، درآسمان مشهورتر از زمین است».
عید پر برکت
امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعی روز غدیر را میشناختند، فرشتگان روزی ده بار با آنان مصافحه میکردند. بخششهای خدا به کسی که آن روز را شناخته، قابل شمارش نیست».
روز سپاس و شادی
امام صادق علیه السلام فرمود: «عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست، و روز سرور و شادی است؛ به دلیل ولایت ما خاندان که خدا بر شما منت گذاشت. من دوست دارم شما آن روز را روزه بگیرید».
روز نیکوکاری و بخشش
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «یک درهم دادن به برادران با ایمان و معرفت در روز عید غدیر، برابر هزار درهم (در روزهای دیگر) است؛ بنابراین، در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان».
روز ناله نومیدی شیطان
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم علیه السلام نقل کرد که فرمود: «شیطان چهار بار ناله نومیدی سر داد؛ روزی که مورد لعن خدا قرار گرفت، روزی که از آسمان به زمین هبوط کرد، روزی که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به پیامبری مبعوث شد، و روز عید غدیر خم».
پیام تبریک
غدیر، سرچشمه همیشهجوشان ولایت است که از سینه تفتیده «خم» به جام محبت دوستداران پیامبر و خاندانش جارى است. غدیر، شایسته هر ثناست که وحى از او پیراست و محمد بدو آراست و اسلام از او برخاست. غدیر، تفسیر بدر و احد و شأن نزول صفین و نهروان است. بدر، عدالت مىخواست؛ احد، شجاعت آرزو مىکرد؛ خیبر تماشاى صداقت را تمنا داشت و غدیر، آمین آن همه ثنا و دعا بود. غدیر، روز انسان است. غدیر، تداوم رسالت محمد صلی الله علیه و آله در ولایت على علیهالسلام است. غدیر، عید پیمان و میثاق و عهد است. غدیر، عید عدالت و رهبرى است. عید امامت و ولایت بر عاشقان مبارک باد.
کوثرى از مِىِ غدیر
پیامبر در سال دهم هجرت حج گزارد و به سوى مدینه بازگشت. در روز هجدهم ذىحجه که قافلههاى بسیارى پیش از پیامبر حرکت مىکردند و عدهاى از پسِ حضرت مىآمدند، پیامبر به سرزمین غدیر خم رسید. او به فرمان الهى دستور داد سواران و پیادگان توقف کنند، آنان که رفتهاند، بازآیند و آنان که نیامدهاند، برسند. سپس بر انبوهى از جهاز شتران فراز رفت و خداى را سپاس گفت و از اینکه به زودى از میان آنان خواهد رفت، خبر داد. سپس از آنان خواست درباره چگونگى ابلاغ رسالت وى گواهى دهند. مردمان فریاد برآوردند: شهادت مىدهیم که تو پیام حق را ابلاغ کردى، نصیحت کردى و جهاد نمودى. خداوند تو را پاداش نیکو دهد.
آنگاه از جایگاه والاى خود در میان امت سخن گفت و از آنان بر اولویت خود گواه خواست و پس از شنیدن پاسخهاى یکصدا و بلند، دست على علیهالسلام را گرفت و با شکوهى شگرف و فریادى رسا فرمود: «من کنت مولا فعلى مولاه.» سه بار این جمله را تکرار و بر یاوران و پذیرندگان ولایت او دعا کرد.
ویژگىهاى على علیهالسلام از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
حضرت محمد صلی الله علیه و آله بارها با اشاره به موقعیت معنوى امام على علیهالسلام ، بر فضیلتهاى آن حضرت و وصى بودن ایشان تأکید ورزیده است. آن حضرت در گفتارى به دخترش، فاطمه علیهاالسلام مىفرماید: «اى فاطمه! آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى کسى درآوردم که اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستى، خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود و از میان ایشان، پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد. بعد دوباره به آنها توجه فرمود و از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد.» سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اى فاطمه! به راستى براى على فضیلتهایى است که هیچکس آن را ندارد: تو که بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى. دو نتیجه و زاده رحمت، حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام که فرزندزادگان من هستند، فرزندان او هستند. برادرش، جعفر بن ابىطالب کسى است که با دو بال در بهشت آراسته گردیده است و با فرشتگان هر کجا خواهد، پرواز مىکند. علم اولین و آخرین نزد اوست. او نخستین کسى است که به من ایمان آورد. او آخرین کسى است که هنگام مرگ با من دیدن مىکند. او وصى من و وارث همه اوصیاست».
غدیر در قرآن
آیهاى که پیش از اعلام رسمى ولایت امیر مؤمنان على علیهالسلام نازل شد، از یکسو، بیانگر اهمیت فوقالعاده غدیر و از سوى دیگر، نشاندهنده نگرانىهاى رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره است: «اى پیامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان و اگر [این کار را[ نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از [خطرهاى احتمالى [مردم نگه مىدارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمىکند.» قرآن کریم، آشکارا اعلام نشدن ولایت على علیهالسلام را با ناتمام ماندن رسالت الهى برابر مىداند و در مقابل نگرانىهایى که رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده مىشود.
آیهاى که پس از اعلام ولایت امام على علیهالسلام در غدیر نازل شد، موجى از شادى را در دلهاى مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطر به آنان بخشید: «امروز کافران از [زوال] دین شما ناامید شدند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتها را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم».
اوصاف غدیر در روایات
در فرهنگ شیعه و روایات اهل بیت علیهمالسلام ، از عید غدیر با عظمت ویژهای سخن به میان آمد و از آن با لقبها و ویژگیهای ممتازی نام برده شده است. برخی از آنان عبارتند از: روز خشنودی خدای رحمان، روز بسیار درود فرستادن بر محمد و آل محمد صلیاللهعلیهوآله ، روز دست یافتن به رحمت پروردگار، روز عبادت کردن، روز پذیرفته شدن اعمال شیعیان، روز تزکیه، روز ریزش گناه، روز رها کردن گناهان بزرگ، روز وانهادن نافرمانیها، روز راندن شیطان و ناخرسند گشتن آن، روز مستجاب شدن دعاها، روز داد و ستد با خدا، روز خواستن افزونیها، روز گشایش، روز لبخند زدن به چهره مؤمنان، روز مژده دادن، روز مهر ورزیدن، روز تبریک گفتن، روز خشنودی و رضایت، روز آراستن، روز پوشیدن لباسهای شایسته و افکندن جامههای سیاه،روز پیشی گرفتن، روزی که کلمات صریح درباره خاصان و افراد ویژه اعلان شد، روز پیمان و روز عیان شدن رازها.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
شیخ صدوق در کتاب امالى، روایتى از امام باقر علیهالسلام و آن حضرت از پدران پاکش نقل مىکند که روزى رسول اکرم صلی الله علیه و آله رو به امیر مؤمنان على علیهالسلام کرد و فرمود: «اى على! خداوند آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ را درباره ولایت تو بر من نازل کرد، تا آن را تبلیغ کنم. به یقین، کسى که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، عملش باطل است».
عید غدیر از نگاه امام علی علیه السلام
ویژگیهای روز غدیر
امام رضا علیه السلام در روایتی میفرماید: «در روزگار امیرمؤمنان علی علیه السلام ، یکسال روز جمعه با عید غدیر همزمان گشت. آن حضرت بر فراز منبر رفت و خدا را چنان ستود که همانند آن شنیده نشده بود؛ ستایشی که کسی غیر از او درک نمیکرد. سپس به یارانش فرمود: «ای مؤمنان! امروز خداوند متعال، دو عید گرانسنگ و بزرگ را به هم پیوسته است؛ دو عیدی که پایداری و استواری هر کدام از اینها به دیگری است تا پدیده زیبای خویش را پیش شما کامل کند. شما را به راه رشد آگاه سازد و به روشنایی هدایت کند. راه میانهاش را برای پیمودن شما هموار کند و بخشش گوارایش را برایتان بگستراند. بیتردید، امروز موقعیت عظیمی دارد. در این روز، گشایش رخ داده، نردبان [تکامل] برافراشته شده و دلیلها آشکار گشته است. امروز، روز ظاهر شدن و پردهبرداری از مقام پیراستگی [عصمت و امامت] است. روز کمال یافتن آیین و نمایان ساختن پیمانها از دوروییها و انکارهای آگاهانه است».
وظایف مؤمنان در روز عید غدیر
امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره وظایف مؤمنان در روز عید غدیر فرمود: «[در این روز] با گسترش دادن در هزینه و لوازم خانوادهتان به سوی آنان بروید و به برادرانتان نیکی کنید. خدای را برای آنچه به شما بخشیده است، سپاس گویید. با هم باشید؛ که خداوند، جدایی و پراکندگی شما را سامان میبخشد. به یکدیگر نیکی کنید؛ که خداوند، الفت شما را پایدار میسازد. نعمتهای خدا را به همدیگر هدیه دهید؛ که خداوند چندین برابر عیدهای پیشین و عیدهای آینده به شما پاداش میدهد؛ پاداشی که ویژه چنین روزی است. نیکیکردن در این روز، ثروت را ثمربخش میسازد و بر عمر میافزاید. همدردی کردن و مهرورزی با یکدیگر در این روز، رحمت خداوندی را جلب میکند. آن اندازه که توان دارید از فضل خداوند برای برادران و خانوادهتان با بذل آنچه موجود است، آماده و فراهم سازید. لبخند و شادمانی را میان خویش و در برخوردهایتان آشکار سازید و ستایش و سپاس خداوند را بر آنچه به شما بخشیده است، نمایان کنید».
حضرت فاطمه علیهاالسلام
از فاطمه زهرا علیهاالسلام پرسیدند که آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از رحلتش درباره امامت امیر مؤمنان على علیهالسلام چیزى فرمود؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردهاید؟»
امام حسن علیهالسلام
امام حسن علیهالسلام فرمود: امت مسلمان از پیامبر شنیدند که درباره پدرم فرمود: او براى من همچون هارون براى موسى علیهالسلام است. همچنین دیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در غدیرخم به عنوان امام نصب کرد.
امام حسین علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام پیش از مرگ معاویه، خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنىهاشم را گرد آورد و فرمود: آیا مىدانید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، على علیهالسلام را در روز غدیرخم به جانشینى خود برگزید؟ همگى گفتند: بله.
امام زین العابدین علیهالسلام
ابن اسحاق، تاریخنگار معروف مىگوید: به على بن حسین علیهالسلام گفتم: «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» یعنى چه؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا به مردمان خبر داد که امام بعد از خودش، امیر مؤمنان على علیهالسلام است.
امام محمدباقر علیهالسلام
اَبان بن تَغلب مىگوید: از امام باقر علیهالسلام درباره این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» پرسیدم. آن حضرت در پاسخ پیامبر فرمود: به مردمان گفت که امیر مؤمنان على علیهالسلام در میان مردم، جاىگزین من خواهد بود.
امام صادق علیهالسلام
در دوران زندگى امام صادق علیهالسلام بر اثر جوّ مناسبى که براى نشر معارف اهل بیت علیهمالسلام پیش آمد، حدیث غدیر بیش از همه دورهها مطرح شده است. آن حضرت درباره روز غدیر مىفرماید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم براى امیر مؤمنان على علیهالسلام پیمان گرفت و مردم به ولایت او اقرار کردند. خوشا به حال آنان که بر ولایت او ثابتقدم ماندند و واى بر کسانى که آن پیمان را شکستند».
امام کاظم علیهالسلام
در روزهایى که امام کاظم علیهالسلام در زندان بود، روزى هارون، خلیفه عباسى ایشان را احضار کرد و درباره ولایت اهل بیت علیهمالسلام بر مردم پرسید. حضرت فرمود: ما مىگوییم ولایت همه خلایق با ماست. دلیل ما، سخن پیامبر در غدیر خم است که فرمود: «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه».
عید غدیر از نگاه امام رضا علیه السلام
هدیه به یاران
طوسی، از یاران امام رضا علیه السلام نقل میکند: «در روز غدیر، شرفیاب محضر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام شدم. گرد ایشان گروهی از یاران خاصشان حضور داشتند. حضرت با اینکه خوراک و پوشیدنی و هدایا و حتی انگشتری و کفشهایی برای خانوادههای آنان فرستاده بود، ولی آنها را برای افطار نیز نگهداشت. امام احوال آنان و کسانی را که پیرامونشان بودند، سامان بخشید. ایشان در آن روز… پیوسته ارجمندی و پیشینه روز غدیر را یادآور میشدند. حضرت در بخشی از سخنان خود، خطبه امیرمؤمنان علی علیه السلام را در سالی که عید غدیر با روز جمعه همزمان شده بود، بیان کرد».
فضیلت روز عید غدیر
ابی نصر بَزَنْطی از یاران امام رضا علیه السلام میگوید: «خدمت آن حضرت بودم، درحالیکه مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتوگو میکردند. برخی از مردم این واقعه را منکر شدند. امام فرمود: پدرم از پدرش روایت کرد که: «روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین.» سپس فرمود: «ای ابی نصر! هرجا که هستی، در این روز نزد [قبر[ امیرمؤمنان علی علیه السلام باش. به درستی که در این روز، خداوند گناه شصت سال از مؤمنان و مسلمانان زن و مرد را میآمرزد و از آتش دوزخ آزاد میکند، چند برابر آنچه در ماه رمضان و شب قدر و شب عید فطر آزاد کرده بود.» ایشان سپس ادامه داد: «اگر مردم ارزش این روز را میدانستند، هر آینه، فرشتگان در هر روز ده مرتبه با آنان مصافحه میکردند».
امام حسن عسکرى علیهالسلام
حسن بن ظریف مىگوید: به امام عسکرى علیهالسلام نامه نوشتم و پرسیدم معناى سخن پیامبر درباره امیر مؤمنان على علیهالسلام چیست که فرمود: «من کنتُ مولاه فهذا علىٌ مولاه.» حضرت فرمود: مقصود حضرت آن بود که او را نشانهاى قرار دهد که هنگام اختلاف، حزب خداوند با آن شناخته شوند.
پاسداشت غدیر؛ سنت نبوى
جوامع بشرى نیازمند یادآورى و حضور همیشگى هویتهاى فرهنگى و اصالتهاى معنوى است. زنده نگه داشتن شعایر الهى، رسالتى است که مرزبانان عقیده و ایمان، از جمله رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر آن تأکید داشتهاند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «به من تبریک بگویید؛ زیرا خداوند مرا به پیامبرى و اهلبیتم را به امامت ممتاز ساخته است».
در روایت دیگرى پس از ذکر حدیث غدیر آمده است: «سپس رسول گرامى در خیمه مخصوص خویش نشست و به امیر مؤمنان على علیهالسلام دستور داد در خیمه دیگرى بنشیند و به مردم امر فرمود به حضور على علیهالسلام برسند و به او تبریک بگویند.» اینک و در عصر ما، شناختن مرزهاى بلند غدیر، بازگویى این شکوه و جشن و سرور این عید بزرگ، در راستاى آن پاسداشت است.
آداب غدیر
در تاریخ اسلام، غدیر و امامت همان اندازه اهمیت دارد که روز مبعث؛ زیرا غدیر، امامت را به وجود آورد و ادامه رسالت بود. حاج میرزا جواد ملکى تبریزى در اینباره مىنویسد: «روز غدیر نسبت به مبعث، به منزله باطن از ظاهر و به منزله روح از انسان است؛ زیرا هر چه در مبعث از خیر و سعادت وجود دارد، مشروط به ولایت امیر مؤمنان و امامان است».
به دلیل اهمیت عید غدیر به عنوان بزرگترین و مهمترین اعیاد اسلامى است که آداب بىشمارى براى آن بیان شده است. فراوانى آداب و اعمال این روز، با اعمال هیچ روزى قابل مقایسه نیست و در این آداب و اعمال، همه گروهها مورد خطاب قرار گرفتهاند. از جمله آداب عبادى این روز به نماز شب و روز غدیر، نماز مسجد غدیر، روزه، یاد خدا و پیامبر، زیارت امیر مؤمنان على علیهالسلام و غسل مىتوان اشاره کرد.
همچنین جشن و عید گرفتن، تبریک و تهنیت به پیامبر، امیر مؤمنان و یکدیگر، دید و بازدید، صدقه دادن، دیدار با رهبرى و بیعت و اتحاد و اجتماع، از جمله آداب اجتماعى و سیاسىِ سفارش شده در این روز است.
سه شنبه 95/03/25
حبیب عبداللهی، جانباز مدافع حرم میگوید: حضور بچههایی که به نام مدافعان حرم مشهور شدند، در سوریه و عراق قطعاً یک بُعد ندارد. اهداف بزرگی وجود دارد که باعث میشود انسان احساس تکلیف کند که هزاران کیلومتر آنسوتر از مرزهای جغرافیایی مستشار نظامی شود.
گروه جهاد و مقاومت مشرق: دانشجوی فقه و حقوق و مداح اهل بیت(ع) است. شغل آزاد دارد و در زمینه کار فرهنگی به شدت فعال است. روی هم رفته، یک جوان فعال و پویا. نه نظامی بود که مختصات امنیتی مرزها را تخمین بزند و نه سابقه حضور در جبهه را داشت که پای تجربههایش را وسط بکشد. اما وقتی طبل ناامنی در دنیا به صدا درآمد و صدها گروه تروریستی و صهیونیستی از قبیل داعش شروع به تخریب وجهه اسلام، سلاخی مردم مظلوم و یورش به کشورهای مسلمان کردند، او هم همانند بسیاری از جوانان متعهد احساس تکلیف کرد تا در «خط مقاومت اسلامی» حضور پیدا کند. آسان هم نبود. به قول خودش، چهار سال به هر دری زد تا بتواند به عنوان مدافع حرم راهی سوریه شود.
خودش میگوید: «من نظامی نبودم اما بسیجی بودم. یک بسیجی میتواند در لحظه هم یک جنگجوی ماهر باشد و هم یک متخصص امور فرهنگی باشد. یکی از شاخصههای بسیج این است که جمع اضداد است. ما آمادگی رزمی را همیشه داشتیم و حفظ میکردیم. کمین و ضد کمین را میفهمیدیم. کار با سلاح را بلد بودیم و هجوم و پدافند را متوجه بودیم.» اطرافیان برایش توجیههای رنگارنگی را وسط میکشیدند که مشارکت نظامی در مقاومت منطقه را به اهلش بسپارد و خودش کار فرهنگی را در اینجا ادامه بدهد. چه کسی منکر آنست که امروز به اثر کار فرهنگی در این عرصه نیاز داریم؟ میگوید: «برخی از دوستان که خیر ما را میخواستند، به من میگفتند: وجهه شما یک وجهه فرهنگی است. در اینجا بمان و کار فرهنگی انجام بده. من هم میگفتم کار فرهنگی و حضور در سوریه منافاتی با هم ندارند. زمانی که امنیت برقرار نباشد کار فرهنگی مفهومی ندارد. کار اقتصادی و سیاسی هم مفهومی ندارد.»
برای هدف بزرگ باید انگیزه بزرگی هم داشت. حبیب عبداللهی معتقد است: « ما به تمام این مسائل به صورت جامع نگاه میکردیم. یک جاهایی میرسد که شیطان تمام قوای خود را بسیج میکند تا روی ذهن شما تاثیر بگذارد. تمام قوای خود را به کار میگیرد تا تفکری که به خاطر آن راه افتادید و این همه مشقت را به خاطر آن تحمل کردید، آن را از شما بدزد. برای همین باید عقبه خود را محکم کرد. به همین دلیل خودم و دوستانی که همراه من بودند، جامع فکر میکردیم. مباحثه داشتیم. درباره دلیل حضورمان در آنجا شبهه میانداختیم و به دلایل مختلف میرسیدیم».
بالاخره راهی سوریه شد و در تاریخ 21 دی ماه 94 در یک انفجار هم دوست صمیمیاش، محمد اینانلو به شهادت رسید و هم خودش جانباز شد. حبیب عبداللهی حالا پنج ماهی هست که به عنوان جانباز مدافع حرم شناخته و معرفی میشود. برخی از رفقایش را در سوریه از دست داده است و خودش امروز با انبوهی از خاطرات و ناگفتههایی در زمینه خط مقاومت اسلامی و نبرد در سوریه در میان اذهان پرسشگر نسل جوان حضور دارد.
از معرفی خودتان شروع کنید.
حبیب عبداللهی، متولد تیر ماه 1367 هستم. دانشجوی کارشناسی فقه و حقوق هستم. شغل آزاد دارم و در زمینه تجهیزات نفت و گاز پتروشیمی فعالیت میکنم. الآن چند ماهی است که به دلیل اتفاقاتی که رخ داد نتوانستم کار کنم.
13 سال است مداحی میکنم/ از نظر من جانباز یعنی یک جامانده با حسرتی دائمی
مداحی را از چه زمانی آغاز کردید؟
این هم مدال نوکری است که حضرت زهرا(س) به من عنایت فرمودند و به واسطه خوبیهای پدر ومادرم است. تقریباً از 8 سالگی این فعالیت را آغاز کردم. فکر کنم نزدیک به 13 سال است که در این کسوت، افتخار نوکری این خانواده را داشتم.
آقای عبداللهی! جانباز یعنی چه؟
قاعده بر این است در صحنه نبرد وقتی اتفاقی رخ دهد که منجر به مجروحیت شود، فرد جانباز میشود و در کنارش عدهای پر میکشند و با شهادتشان آسمانی میشوند. با تمام احترامی که برای دوستان جانباز قائلم اما از نظر من جانباز یعنی جامانده. کسی که حسرتش دائمی است. کسی که قرار است با حسرت دائمی زندگی کند و این حسرت خیلی برایش سنگین است.
حضور مدافعان حرم در سوریه و عراق قطعاً یک بُعد ندارد/ ما برای حضور در سوریه دلایل شرعی، عقلی، معرفتی، مرامی، استراتژیک و قرآنی داریم
چه شد که به سوریه رفتید؟
مجموعه اتفاقاتی که در این چند سال اخیر در سوریه و عراق افتاد، باعث شد. آن هجمهای که استکبار به وسیله تکفیریها سمت اسلام ناب داشت، تلاشی که این جبهه برای قیچی کردن خط مقدم داشت و جنگ نیابتی که از طرف خودشان در منطقه راه انداختند و دلایل زیاد دیگری همه منجر به احساس تکلیفی شد برای کسانی که کوچکترین عرقی نسبت به آرمانهای شهدا و امام، مقدسات، اسلام عزیز، امنیت، ناموس و مردم داشتند.
رفتن به سوریه از چند جهت حائز اهمیت بود. حضور بچههایی که امروز به نام مدافعین حرم مشهور شدند، در سوریه و عراق قطعاً یک بُعد ندارد. قطعاً هم یک هدف این حضور را تکمیل نمیکند، بلکه اهداف بزرگتر، محتواییتر و عقلانیتری پشت این اقدام وجود دارد که باعث میشود یک انسان با تمام امیال انسانی، ظرفیتهای انسانی، غرایزی که در وجود او هست، این تکلیف را احساس کند که من باید امروز بلند شوم و هزاران کیلومتر آنسوتر از مرزهای جغرافیایی خود اسلحه دست بگیرم. مستشار باشم و برای دفاع از برخی از ارزشها قیام کنم.
اگر بخواهیم دلایل را دستهبندی کنیم، حداقل به پنج شش دلیل میرسیم هر چند این دلایل به تنهایی برای حضور بچهها در این نبرد کفایت میکند. کسی که میخواهد ارزشمندترین متاع زندگی خود را بیاورد و در کف معامله قرار دهد، لازم است از این نظر پر و تأمین باشد تا از نظر فکری در این جبهه جایی احساس خلا نکند. ما برای حضور در سوریه دلایل مختلف داریم. دلایل شرعی، عقلی، معرفتی، مرامی، استراتژیک، قرآنی و دلایل دیگری که هر کسی با داشتههای فکریاش میتواند به آن برسد.
اهمیت خط جبهه مقاومت اسلامی دلیل حضور اکثریت بچههایی است که به سوریه رفتند
شما هم تا این اندازه پیچیده به این امر نگاه کردید؟ یا یک سری اتفاقات ساده تر هم وسط بود که انگیزه شما را برای رفتن تقویت کرد؟
نه؛ من اصولاً یا کاری را نمیکنم یا اگر انجام دهم، آن را به صورتی جامع انجام میدهم. این هم از آن دسته کارهایی بود که در زندگی من یا نباید انجام میشد یا میبایست کامل انجام میشد. هر کدام از اعضای خانواده و دوستان شاهدان زندهای هستند که میتوانند اوضاع شش یا هفت ماه پیش من را شهادت دهند. من برای رفتن به سوریه از طرف خانواده ممانعت داشتم. این هم خیلی طبیعی است. در هر خانوادهای وقتی فرزند بخواهد سوریه برود و در این فضا قرار گیرد، قاعدتاً یک «نه» در نگاه اول اعضای خانوادهاش وجود دارد. این نه یک نه غریزی است. یعنی کسانی که به شما علاقه دارند به مجرد اینکه بفهمند شما میخواهید به چنین جایی بروید، میگویند: نه! دست خودشان هم نیست. اگر چند دقیقه بعد، دلیل نه گفتن آنها را بپرسید، دلیل محکمی ندارند. شاهدان زندهای وجود دارند، که بگویند من قبل از رفتن به سوریه بر روی این مسئله فکر میکردم. به طور مثال وقتی میخواستم برادر بزرگم را برای رفتن این راه راضی کنم، بماند که از درودیوار و زمین و زمان برایش دلیل میآوردم، اما یکی از مسائلی که به جد روی آن تاکید داشتم خط مقاومت اسلامی بود.
برای ایشان دلایلم را شرح میدادم. تا حدود دو و نیم نیمه شب کنار مزار شهدای گمنام پارک فدک نارمک میچرخیدیم و او شبهات را بیان میکرد و من برایش پاسخ آن را توضیح میدادم. با این تفکر پیش رفتم. اکثریت غالب بچههایی که در این فضا قرار گرفتند و به سوریه رفتند، اندیشهای مشابه دارند. اگر بگویید چرا میروید تا در جنوب حلب حضور داشته باشید؟ حتی اگر نتوانند به این واضحی بیان کنند اما در نهایت منظورشان همین است که خط جبهه مقاومت اسلامی برای اغلب بچههایی که در این جبهه قرار دارند، حائز اهمیت است. ما به تمام این مسائل به صورت جامع نگاه میکردیم. حداقل درباره خود میتوانم این نظر را بدهم. همچنین در خصوص دوست شهیدم محمد اینانلو و تیمی که با هم بودیم هم میتوانم این اظهارنظر را داشته باشم که واقعاً بچهها با این تفکر جلو میرفتند و جامع به مسئله نگاه میکردند.
گاهی شیطان تمام قوای خود را بسیج میکند تا دلایل شما را بگیرد/باید عقبه فکری را محکم کرد/درباره شبهات موجود با هم مباحثه میکردیم
یک جاهایی میرسد که شیطان تمام قوای خود را بسیج میکند تا روی ذهن شما تاثیر بگذارد و دلایل شما را از شما بگیرد. تمام قوای خود را به کار میگیرد تا تفکری که به خاطر آن راه افتادید و این همه مشقت را به خاطر آن تحمل کردید، آن را از شما بدزد. اگر انسان مراقب نباشد این اتفاق خواهد افتاد. برای همین باید عقبه خود را محکم کرد. به همین دلیل خودم و دوستانی که همراه من بودند، جامع فکر میکردیم. مباحثه میکردیم. در کنار آموزشی که میدیدیم مباحثه هم داشتیم. درباره دلیل حضورمان در آنجا شبهه میانداختیم و به دلایل مختلف میرسیدیم و پاسخشان را مییافتیم.
انگیزه شرکت در جنگ سوریه از جنگ 22 روزه غزه کلید خورد/احساس کردیم آزمون نسل ما همینجاست
با دستیابی به این استدلالها و آغاز یک تفکر عمیق درباره وقایع سوریه، چقدر زمان طول کشید به این نتیجه مهم برسید که باید به سوریه بروید؟
زمان جنگ 33 روزه لبنان، ما نوجوان بودیم. چند سال بعد اتفاقات و جنایات غزه رخ داد. و آن پیام تاریخی که رهبر معظم انقلاب دادند و این بخش آن خیلی ماندگار شد: «بر هر مسلمانی که امکان دفاع دارد واجب است که از غزه دفاع کند.» حالا این دفاع ابعاد مختلفی دارد. گاهی دفاع سیاسی است و گاهی فرهنگی و گاهی نظامی است. به یاد دارم در آن سال با یکسری از دانشجویانی که صدق گفتار داشتند، در ترمینال یک فرودگاه امام تحصن کردیم تا بتوانیم به غزه اعزام شویم. دهه اول محرم بود. بعد از هیات همراه دوستان به آنجا میرفتم. چند روزی گذشت و بعد پیگیری کردند و از طرف دفتر رهبری آمدند آنجا. اول تشکر کردند و بعد خواستند تحصن ادامه پیدا نکند. بعدها هم حضرت آقا در سخنرانیهای خود از این تحصن دانشجویان تشکر کرده بودند.
انگیزه رفتن به سوریه برای من یک عقبه طولانی داشت. عقبه هم همین بود که عرض کردم. من از همان زمان جنگ 22 روزه غزه واقعاً پیگیر بودم. گاهی فکر میکردم، آن آزمونی که هر نسلی به آن دچار میشود، برای نسل ما همین است. خداوند برای یک نسل، فضایی را در 8 سال دفاع مقدس فراهم کرد و خیلیها آزمون دادند و خیلیها هم به راحتی از کنار آن گذشتند. یکسری از افراد هم در قبال آن موضع گرفتند. این آزمون برای آن نسل گذشت. ما نیز همواره در انتظار آزمون خود بودهایم. چون معتقدیم تاریخ همواره در حال تکرار است. هر نسلی آزمونی برای خود دارد. هر کسی یک شب عاشورا برای خود دارد.
واقعا منتظر بودیم. و فکر میکردیم اینجا ممکن است شب عاشورا و شب آزمون ما باشد. تمام تلاش خود را میکردیم و فکر میکردیم ممکن است ما هم بتوانیم در این جبههها قرار گیریم. و چه ارزشی بالاتر از جنگ درون دشمن صهیونیست وجود دارد؟ به جرأت میتوانم بگویم که همه جوانان ایرانی با هر اندیشه و تفکر سیاسی، با هر تیپی این نفرت را از رژیم صهیونیستی دارند و آماده مبارزه با این رژیم هستند. از آن زمان غزه ما پیگیر این جهاد بودیم. آن جنگها تمام شد و جنایات فجیعی هم اتفاق افتاد.
طبق آمار بیشتر از 500 گروه تروریستی در سوریه میجنگند/چه سعادتی بالاتر از این که در راستای تفکر حضرت امام(ره) با اسلام آمریکایی مقابله کنیم؟
بعد از آن با گذشت زمان با اتفاقاتی که در چند سال اخیر در سوریه افتاد(فکر میکنم شش سال از اتفاقات درعا میگذرد) و با جان گرفتن گروههای مسلح وهابی و تکفیری از جمله گروههایی که مردم بیشتر میشناسند مثل داعش؛(چون طبق آمار بیشتر از 500 گروه تروریستی در سوریه میجنگند) جریانات جدیدی ایجاد شد. گروههای تروریستی با سوءاستفاده از بیداری اسلامی که به قول خودشان با عنوان بهار عربی از آن یاد کردند، در فضای مسلحانه قرار گرفتند ولی در واقع اصل اعتقادات ما و اسلام را هدف قرار گرفته بودند. عروسک خیمهشببازی بودند و نمیدانستند چه میکنند و هنوز هم نمیدانند چه میکنند. با این اتفاقاتی که رخ داد، از سالهای اول خصوصاً از زمانی که اولین شهدا همانند شهید محرم ترک، شهید رسول خلیلی و… را تقدیم کردیم. آن هم در زمانی که هنوز برای مردم ملموس نبود که شهید مدافع حرم یعنی چه؟ باز حس جنگ 22 روزه غزه برای ما تازه شد. ما گمان کردیم شاید آزمون ما الان و در اینجا باشد. برای همین تلاش کردیم که در این جبهه قرار بگیریم. چه سعادتی بالاتر از حفاظت از حرم اهل بیت(ع)؟ یا چه سعادتی بالاتر از این که در راستای تفکر حضرت امام(ره) با اسلام آمریکایی مقابله و حرکت کنیم؟ چه تفکری بالاتر از این که با عروسکهای خیمهشببازی صهیونیست و مشخصا اسرائیل مبارزه کنیم؟ پس تمام تلاشمان را کردیم که در این جبهه قرار بگیریم. هرچند که 4 سال به هر دری زدم نشد. اما بالاخره خودشان خواستند و توفیق شد تا بروم.
راضی کردن خانواده 6 ساعت طول کشید
چقدر طول کشید که خانواده را راضی کنید؟ چون در صحبتهایتان اشاره کردید که سخت راضی شدند؟
6 ساعت طول کشید. دقیقاً از زمانی که فهمیدند میخواهم به سوریه بروم تا زمانی که رضایت قطعی دهند 5 یا 6 ساعت طول کشید. من در هفته آخر آموزشی بودم. دوره آموزشی رو به پایان بود. کسی از خانواده نمیدانست که داستان از چه قرار است و من قرار است که به سوریه بروم. چون با برادر بزرگم در یک فضای کاری هستیم، غیبت چند هفتهای من باعث شک آنها شده بود. هر روز میپرسید: «کجایی؟» من هم هر روز یک بهانه میآوردم که امروز به این خاطر نیامدم و آن روز به فلان دلیل. یکی از دوستانم هم در هفته آخر آموزشی وقتی دیده بود قضیه رفتن من جدی شده است، به برادر بزرگم زنگ زده بود و گفته بود: «خبر داری که حبیب راهی سوریه است؟». او هم گفته بود: «نه بابا سوریه کجا بود؟» دوستم گفته بود: «الان دارد فلان جا دوره آموزشی را طی میکند.»
برادرم با من تماس گرفت و من را خواست. بی مقدمه گفت:«فردا بیا دفتر کارت دارم.» این خواسته در بحبوحه زمانی بود که در آموزشی اگر تکان کوچکی میخوردیم حذف میشدیم. باید خیلی منظم و دقیق حاضر میشدیم. من گفتم: «من فردا کار دارم و نمیتوانم بیایم.» برادرم گفت: «کار شما مربوط به پادگان فلان جا که نمیشود؟» تعجب کردم که از کجا مطلع شده. خواستم کمی حاشا کنم که دیدم نمیشود و راهی ندارد.
برادرم گفت: «تا الان رفتی ایرادی ندارد، خسته نباشید، از فردا بیا سرکار.» که بحث ما از آنجا شروع شد. آن روز رفتم منزل برادرم. قرار بود سه نفری من و برادرم و مادرم جایی برویم. رفتیم و برگشتیم. در مسیر هم من و برادرم با هم آرام صحبت میکردیم. مقابل در منزل که رسیدیم، مادرم گفت: «چه شده که اینقدر پچ پچ میکنید. اگر خبری هست بلند بگویید که ما هم بشنویم.» برادر من هم بیمقدمه گفت: «حاج خانم پسر شما میخواهد برود سوریه.» مادرم گفت: «کی؟» برادرم گفت:«حبیب» خاطرم هست همینطور که برادرم صحبت میکرد، مادرم در ماشین را باز کرد و گفت: «خیلی بیخود کرده!» و بعد در را بست و رفت.
برادرم را به مزار شهدای گمنام پارک فدک بردم و با ایشان صحبت کردم. این برادرم، آقا مجید در تمام مراحل زندگی پشت من بوده است. از هر نظری از من حمایت کرد. آن شب آخرین جملهای که به برادرم گفتم این بود که: «شما در تمام مراحل زندگی از من حمایت کردی، چه زمانی که پدر زنده بود و چه بعد از فوت بابا حمایت شما بوده است. همیشه هم حرفهای من را شنیده و بر روی آن فکر کردی. الان هم اینجا کنار من بایست. من اصلا نمیخواهم با کسی بحث کنم. من نمیخواهم کسی را قانع کنم که چرا میخواهم بروم ؟ هر کسی که توضیحی بخواهد میفرستمش به نزد شما تا شما او را قانع کنید.»
روش راضی کردن مادر را از شهید عبدالله باقری یاد گرفتم
برادرم قبول کرد و به خانه آمدیم. بعد با مادرم سه یا چهار جمله بیشتر حرف نزدم. اولش مادرم گفت: «راضی نیستم بروی.» من هم گفتم: «راضی نباشید، نمیروم اما فردای قیامت به حضرت زهرا(س) چطور میتوانی بگویی که من 4 پسر داشتم و یکی را برای دفاع از دختر علی(ع) نفرستادم؟» چند ثانیه فکر کرد و بغض کرد و بعد گفت: «برو. خدا پشت و پناهت!» البته این را هم مدیون فرهنگ شهدا و جبهه هستم. چون از خاطرات مختلف خوانده بودم که شهدا این مدلی خانوادههایشان را برای رفتن به جبهه راضی میکردند. این نقطه قوت است که با بردن نام حضرت زهرا(س) و اهل بیت(ع) برای مادران ما همه چیز تمام میشود.
شنیده بودم که هر گاه در خانواده هر یک از شهدا کار گره میخورد، مسئله را به این سمت میبردند. مثال هم شهید مدافع حرم، عبدالله باقری بود که در خاطرات ایشان خوانده بودم. آنها هم چهار پسر بودند. او هم به مادر خود گفته بود که فردای قیامت چطور به حضرت زهرا(س) جواب خواهید داد که من چهار پسر داشتم اما یکی را هم برای دفاع نفرستادم. مادر ایشان هم با این حرف راضی شده بود. تنها چیزی که من در دست برای راضی کردن مادرم داشتم همین جمله بود. که الحمدلله مادرم با همین جمله هم راضی شد.
یک بسیجی میتواند هم یک جنگجوی ماهر باشد و هم یک متخصص امور فرهنگی/همیشه آمادگی رزمی را حفظ میکردیم
شما که نظامی نبودید. شاید مهارت حضور در صحنه دفاع را هم بالطبع نداشتید. ضمنا از طرفی دیگر فعالیتهای متفرقه و فرهنگی زیادی داشتید. یعنی عموما در فضایی غیر از فضای نظامی فعالیت میکردید. با این وجود چطور توانستید معادلات زندگیتان را تغییر داده و راهی برای رفتن به سوریه و حضور در میان مدافعان حرم پیدا کنید؟
من نظامی نبودم اما بسیجی بودم. یک بسیجی میتواند در لحظه هم یک جنگجوی ماهر باشد و هم یک متخصص امور فرهنگی باشد. ما در بسیج این را یاد گرفته بودیم. یکی از شاخصههای بسیج این است که جمع اضداد است. شیر روز، زاهد شب در بسیج زیاد پیدا میکنید. من اینها را واقعاً درک کردم. به خصوص در بحث سوریه دیدم کسانی که در روز خم به ابرو نمیآوردند اما وقتی گعدهای گرفته میشد و ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و سیدالشهدا(ع) میآمد همانند یک بچه زار میزدند. شاخصه بسیجی همین است. ما امادگی رزمی را همیشه داشتیم و حفظ میکردیم. شاید نسبت به برخی از نظامیها کمتر بود اما آمادگی نظامی داشتیم. کمین و ضد کمین را میفهمیدیم. کار با سلاح را بلد بودیم. هجوم و پدافند را متوجه بودیم. استفاده و کاربرد برخی سلاحها را میدانستیم و خیلی چیزهای دیگر.
برخی میگفتند اینجا بمان و کار فرهنگی انجام بده/زمانی که امنیت برقرار نباشد کار فرهنگی مفهومی ندارد
البته چهره من قبل از رفتن به سوریه یک چهره کاملاً فرهنگی بود. به واسطه جلسات، مباحثات و هیاتی که داشتیم، چهره فرهنگی داشتم. همین باعث شد که برخی از دوستان که خیر ما را میخواستند، به من میگفتند: وجهه شما یک وجهه فرهنگی است. در اینجا بمان و کار فرهنگی انجام بده. من هم میگفتم کار فرهنگی و حضور در سوریه منافاتی با هم ندارند. زمانی که امنیت برقرار نباشد کار فرهنگی مفهومی ندارد. کار اقتصادی و سیاسی مفهومی ندارد. آن چیزی که حرف اول را میزند امنیت است. فلذا امیرالمومنین(ع) وقتی میخواهد از سرآمد نعمتها صحبت کند، میفرماید: «امنیت و سلامت.» اول امنیت را میگویند. من هم میگفتم این کار و حضور در سوریه خودش یک تامین امنیت بود. دلایل مختلف برای توجیح خود و دیگران داشتیم.
از سوریه و حال و هوای مدافعان حرم در آنجا برای ما بگویید. آنجا را چطور دیدید؟ آنجا با آن تصویری که در ذهن خود داشتید، چقدر تطبیق داشت؟
شاید با آن چه که در ذهن داشتم خیلی تفاوت نداشت. آنچه که خیلی مهم است و فکر میکنم برای برخی که دوست دارند از حال و هوای آنجا خبردار شوند، مهم است، این است که: شاید برخی گمان میکنند که فضای آنجا یک فضای ماورایی و خارج از دنیا است. همانطور که زمان جنگ بعضی فکر میکردند جبهه فقط جای بعضیهاست و بعضی دیگر حق ورود به آن را ندارند. اما حقیقت این است که در آنجا هم زندگی جریان دارد حتی برای بچههایی که دفاع میکنند.
هر چند یک فرق عمده وجود دارد. فرق عمده آن هم همان جدا شدن از تعلقات دنیوی است که استارت آن از قبل زده شده است. با این فرق مهم، مابقی اتفاقات همان است. خندهها، شوخیها، هیأتها، بازیها، شیطنتها همه همان است. فقط تمام خوبیها و بدیهایش یک رنگ خدایی دارد. در آنجا رفیقی را اتفاقی دیدم که در ایران با او آشنا بودم. این رفیق ما خلقیات خاصی داشت. به تعبیر دوستان این بنده خدا مقداری تلخ گوشت بود. در آنجا دیدم چه روی بازی داشت. سیستم رفتاری او با سیستم رفتاری که در ایران از او دیده بودیم متفاوت بود. من به دوستان گفتم که: «این آقا برای شما اخم نمیکند و داد نمیزند؟» گفتند: «نه!» گفتم: «این یکی از معجزات سوریه است. من برگردم درباره این مسئله باید یک کتاب بنویسم!»
فضای جبهه سوریه شبیه عزاداری سید الشهدا(ع) است با درجهای بالاتر/در سوریه تمام آن چه دارید را وسط میگذارید و تقدیم میکنید
آنجا یکی از بزرگواران حرفی زد هر چند دل من لرزید ولی حرف جالبی بود. گفت: «اینجا همه رفتارها این مدلی میشود میدانی چرا؟ چون اینجا نمیدانید کسی که الان با او میخندید و حرف میزنید فردا هست یا نیست. بنابراین جنس نگاهها، محبتها و افراد فرق میکند.» اگر بخواهید فضای میان مدافعان حرم را درک کنید باید بگویم فضا همان فضای معمولی است منتها با یک صمیمیت مثالزدنی. شاید اگر بخواهم ذهن شما را نزدیک کنم به آن فضا باید بگویم دهههای محرم و عزاداری سیدالشهدا(ع) را تصور کنید. در این عزاداریها افراد یکدیگر را نمیشناسند. کسانی که در طول سال یک بار هم با یکدیگر چای نخوردند اما در این دهه با یک عشق و صمیمیت در پتانسیل بالایی کار میکنند و اشتباهات یکدیگر را نادیده میگیرند و گذشت میکنند. کار یکدیگر را انجام میدهند. جنس این فضا را با توانی بزرگتر تصور کنید. چون هیأت هم زنده کردن شعائر و کمک به اهل بیت(ع) است. امام رضا فرمود: «رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اَحْیا أمْرَنا،» این روضههای محرم هم یک نوع احیای امر است و آن فعالیتها در جبهه نوعی احیای امر است. اینجا در هیأت هرچقدر شما مایه بگذراید و از جسم و وقت و ابرو و مالت بگذاری و کار بکنی. باز هم در حد تقدیم همه جان نیست که. اما آنجا در جبهه همه جان را تقدیم می کنند پس آنجا از همه نوعی که مثال بزنید ارزشگذاریش بالاتر است. در دهه محرم بخشی از جان و آبروی خود را وسط میگذارید اما در سوریه تمام آن چه دارید را وسط میگذارید و تقدیم میکنید. فلذا انجا بالاتر است.
آن زمان که مسعود دهنمکی بر روی پرده نقرهای سینما مجید سوزوکی را به نمایش گذاشت، شاید باورمان نمیشد امروز هم در حقیقت مجیدی وجود داشته باشد که با غیرت و بامرام باشد. اهل دل و دست و دلباز، لوتی و بامرام که عاقبتش شبیه مجید سوزوکی به شهادت ختم شود. همه با مجید سوزوکی خندیدیم، ناراحت شدیم و بعد در پایان قصه گریه کردیم. و شجاعت مجید را احسنت گفتیم و برایش دست زدیم. و حالا امروز بعد از چند سال داداش مجیدی هست نه شبیه و یا کپی مجید سوزوکی قصه اخراجیها اما شباهتهایی داشت که پلان آخر زندگیاش را به شهادت ختم کرد. شاید در قصه دهنمکی مجید سوزوکی یک تفاوتی با بقیهی همردیفانش داشت، یک گوهری در وجودش بود که این گوهر باعث انتخاب شدنش توسط معبود شد.
مجید قصه امروز ما در هوای گرم روز آخر مرداد ماه سال 69 در محله یافت آباد تهران به دنیا آمد. تک پسر خانواده و عزیز کرده خانواده و البته کل محل، شاید دلیل محبوبیتش در بین همه اهالی محل به خاطر شوخ طبعی و اخلاق بسیار خوبش بود. بچههای محله دوستش داشتند چون با نیسان آبی پدر هر روز آنها را به زمین بازی میبرد و تا پاسی از شب با آنها فوتبال بازی میکرد. و حالا بچههای محل چندین ماه است به رسم هر روز و هر سالشان سر کوچه جمع میشوند تا با مجید قصه ما به فوتبال بروند، اما مجیدی دیگر حضور مادی ندارد تا با آنها گرم بگیرد و بازی کند. او داداش مجید همه بچههای محله یافت آباد بود. پیران محله مجید را دوست داشتند چون هر کدام را که میدید و به کمک احتیاج داشتند، کمکشان میکرد و حتی خریدهایشان را که توانایی نداشتند با خود به منزل ببرند، آنها را تا پای یخچالشان میبرد تا نکند اذیت شوند. با همه مردم محل دوست و رفیق بود با هر کسی زود دوست میشد و با شوخ طبعیهایش دل هر کسی را میبرد تا ابدیت پیش خودش .
اما مجید قصه امروز ما در چند ماه آخر عمرش در این دنیا حال و هوایش به کلی تغیر کرده بود، پشت همه خندهها و شوخطبعیهایش یک غم بزرگی در چهره و رفتارش بود و البته آرامتر از همه عمرش شده بود.
امروز گذری کوتاه از زندگی مجید قربانخانی از زبان یک خواهر عاشق را برای مخاطبان محترم مشرق مینویسیم.
مجید هیچ وقت علاقهای به درس خواندن نداشت تا هشتم خواند و برای همیشه کتابهای درسیاش را در قفسههای کتاب به یادگار گذاشت، و کنار پدر در بازار آهن مشغول به کار شد. در آمد روزانهاش را بین من و مادر آن خواهرانم تقسیم میکرد، وقتی معترض این رفتارش میشدیم میگفت روزیرسان اصلی خداوند است. همه خانواده و فامیل آرزویمان بود که دامادی مجید را ببینیم، وقتی میگفتیم برایت آستین بالا بزنیم، میگفت: داماد میشوم، عروسیام خیلی هم شلوغ میشود، ماشین عروسم به جای اینکه گل قرمز داشته باشد، گل سیاه دارد و چون خیلی شوخ طبع بود هیچکدام از ما حرفهایش را اصلا جدی نمیگرفتیم.
مجید هیچ وقت اهل نماز و روزه و دعا نبود، اما سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت میخواند و حتی نماز صبحش را نیز اول وقت می خواند، خودش همیشه میگفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که این طور عوض شدهام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم. در این مدتی که دچار تحول روحی و معنوی شده بود همیشه زمزمه لبش «پناه حرم، کجا میروی برادرم» بود؛ همیشه ارادت خاصی به حضرت زینب (سلام الله علیها) داشت.
بسیار غمگین و ناراحت از اینکه تکفیریها بیرحمانه کوکان و مردم بیپناه را میکشند. و خیلی دوست داشت قدمی در راه این جهاد بردارد. و همیشه پیگیر اخبار سوریه بود و مدام از سوریه و آزاد سازی مناطق و شهدای مدافع حرم صحبت میکرد. به مادرم میگفت: مادر من شهید می شوم و شما نمی گذارید هیچ کس جای من بنشیند و یا اینکه جای من بخوابد، و اگر من شهید شدم پیکرم برگشت من را گلزار شهدای یافتآباد به خاک بسپارید. و مادرم هیچ وقت در باورش هم نمیگنجید که این حرفها یک روز به دست واقعیتهابپیوندد. چون همیشه با شوخی و خنده این حرفها را میزد، حتی یک آهنگ مادر هم داشت که به ما میگفت بعد از اینکه من شهید شدم شما این آهنگ را در مراسم ختم من بگذارید. و ما آن آهنگ را در مراسم یادبود و ختمش گذاشتیم.
همیشه هر وقت زنگ در خانه را میزد میگفت : اون پسر خوشکله کیه، داره نیسان آبی، به همه بدهکاره، اون اومده. و مادرم وقتی صدایش را میشنید انگار زندگیاش و روزش تازه شروع شده است. با شادمانی به استقبالش میرفت.
قبل از رفتن به سوریه از همه اهل محل حلالیت طلبید، میگفت شاید ناخواسته دل کسی را شکسته باشم. نمیخواهم حتی ذرهای ناراحتی از من در دل کسی باشد. روز آخر قبل از اینکه برود به مغازه پدر برای خداحافظی رفت، دوست پدرم به او میگوید: مجید نرو تو تنها پسر خانواده هستی و اگر تو بروی پدرت تنها میشود. مجید میگوید: نه من قرارم را با حضرت زینب (سلام الله علیها) گذاشتهام و باید حتما بروم. پدرم گفته: مجید جان میخواهم بعد از اینکه از ماموریت 45 روزهات برگشتی برایت به خواستگاری بروم. و به خانه من آمد و با من هم خداحافظی کرد. گفتم مجید نرو، گفت اینقدر توی تصمیم من نه نیاورید، من تصمیم خودم را گرفتهام. مگر هر کس رفته سوریه شهید شده؛ و رفت و با خود دل و روح و همه ی وجود من را به ابدیت برد.
مجید یک هفته قبل از اینکه به سوریه برود خواب شهادتش را دیده بود و یک هفته بعد از رفتن به سوریه هم شهید شد. یک هفتهای که سوریه بود هر روز زنگ میزد، مادرم خیلی بیتابی میکرد، روز آخر که زنگ زد گفت: من تا یک هفته دیگر نمیتوانم زنگ بزنم. و به مادرم گفت یه وقت نروی پادگان بگویی بچه من زنگ نزده و آبروی من را ببری. من خودم هر وقت توانستم به شما زنگ میزنم.
شب آخر جورابهای همرزمانش را میشسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید میگوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک میشود و یا اینکه پاک میشود. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت.
یک تیر به بازوی سمت چپش می خورد، دستش را پاره کرده و سه تا از تکفیریها را میکشد، سه یا چهار تیر به سینه و پهلویش میخورد و شهید میشود و هنوز پیکر مطهرش برنگشته است. محل شهادتش جنوب حلب، خان طومان، باغ زیتون است. و همه محله یافت آباد تهران هنوز منتظر بازگشت پیکر پاک و نورانی مجید هستند.